آیا می توان مغز انسان را تسخیر کرد؟


آیا این بدان معناست که ما نباید نگران این نوع عفونت ها باشیم؟

نه کاملا. مدت‌هاست که می‌دانیم برخی از ترکیبات قارچی مانند سیلوسیبین شیمیایی توهم‌زا از قارچ‌های جادویی و ارگوت حاصل از دانه‌های آلوده به کلاویسپس، می‌توانند رفتار ما را تغییر دهند. سایر عفونت های قارچی نیز می توانند کشنده باشند.

سال گذشته، سازمان بهداشت جهانی اولین لیست از عوامل بیماری‌زای قارچی اولویت‌دار برای انسان را منتشر کرد و به پیامدهای سلامتی آنها و افزایش مقاومت در برابر درمان اشاره کرد. به عنوان مثال، یک پاتوژن قارچی کاندیدا اوریس این می تواند باعث عفونت خون شود که در 60 درصد افراد آلوده می تواند کشنده باشد.

آیا عفونت های غیر قارچی رفتار میزبان خود را نیز تغییر می دهد؟

چندین پاتوژن می توانند رفتار پستانداران و احتمالاً انسان را تغییر دهند. یکی از نمونه های معروف انگل تک سلولی به نام توکسوپلاسما گوندی در گربه ها تکثیر می شود و حدود یک سوم جمعیت انسانی جهان را مبتلا می کند. عفونت ناشی از این انگل که به نام توکسوپلاسموز شناخته می شود، معمولاً در انسان مهم نیست و حداکثر علائم خفیف شبیه آنفولانزا ایجاد می کند. اما این عفونت می تواند برای افراد دارای نقص ایمنی ویرانگر باشد و همچنین می تواند باعث ایجاد مشکلات جدی در جنین در حال رشد شود. به همین دلیل است که افراد باردار باید از تماس با خاک گربه خودداری کنند.

مانند Ophiocordips، توکسوپلاسما می تواند رفتار میزبان را تغییر دهد. در چندین مطالعه روی جوندگان، از جمله مطالعه‌ای که سال گذشته منتشر شد، محققان نشان دادند که جوندگان آلوده به توکسوپلاسما از بوی ادرار گربه نمی‌ترسند و جذب آن می‌شوند. به نظر می رسد این انگل رفتاری را القا می کند که باعث می شود جونده میزبان توسط گربه، میزبان نهایی انگل، خورده شود.

در طول 70 سال گذشته، محققان اثرات رفتاری عفونت توکسوپلاسما را در انسان بررسی کرده اند. چندین مطالعه آن را با اختلالات خلقی و مشکلات سلامت روان، از جمله اسکیزوفرنی مرتبط دانسته اند. این انگل همچنین ممکن است باعث تغییرات رفتاری ظریف تری شود، مانند تقویت رفتارهای مخاطره آمیز، و شاید حتی بر باورهای سیاسی تأثیر بگذارد.

ما نمی دانیم توکسوپلاسما چگونه این کار را انجام می دهد. محققان فرض می کنند که این انگل مواد شیمیایی تولید شده توسط سلول های ما را تغییر می دهد و از این طریق می تواند باعث تغییر در رفتار شود.

مطالعات همچنین نشان می‌دهد که عفونت مزمن با انگل توکسوپلاسما می‌تواند بر سطوح انتقال‌دهنده‌های عصبی (مواد شیمیایی که سیگنال‌ها را بین نورون‌ها حمل می‌کنند) مرتبط با پاداش و انگیزه، از جمله دوپامین، تأثیر بگذارد. با تغییر مواد شیمیایی عصبی میزبان، این انگل می تواند اعمال خود را تغییر دهد.

چه عوامل بیماری زا دیگری می توانند رفتار انسان را برخلاف میل خود تغییر دهند؟

هاری یکی از ویروس های پستانداران است که از طریق بزاق آلوده و معمولاً با گاز گرفتن منتقل می شود. در ایالات متحده، خفاش ها عامل اصلی عفونت هاری هستند، اگرچه راکون ها، گوندراها و روباه ها نیز ویروس هاری را منتشر می کنند. در خارج از ایالات متحده، سگ های هار عامل اصلی عفونت هاری در انسان هستند. هاری سالانه حدود 60000 نفر را در سراسر جهان می کشد. عفونت ها میزبان را پرخاشگر و مستعد گاز گرفتن دیگران می کند و این رفتار به انتقال ویروس کمک می کند.

صدها سال است که عفونت هاری توصیف شده است، اما هنوز ناشناخته های زیادی در مورد مسیرهای مولکولی استفاده شده توسط ویروس هاری وجود دارد. هاری یک ویروس عصبی است که به سیستم عصبی حمله می کند، اما هنوز مشخص نیست که چگونه علائم خاص خود را ایجاد می کند.

تحقیقات نشان می دهد که گلیکوپروتئین ویروس هاری (مولکول بزرگی بر روی سطح ویروس که به سلول های میزبان متصل می شود) ممکن است با پروتئین های میزبان که در انقباض عضلانی دخیل هستند، تعامل داشته باشد. اگر گلیکوپروتئین ویروس هاری به گیرنده متصل شود و گیرنده را اشغال کند، می تواند راه ارتباط نورون ها با سلول های دیگر را مختل کند. در مطالعات گذشته نشان داده شده است که مهار مصنوعی این گیرنده با بخشی از گلیکوپروتئین هاری باعث رفتار شبه هاری در موش می شود.

آیا ما مطمئن هستیم که پاتوژن ها می توانند رفتار انسان را به طور فعال تغییر دهند؟

عفونت ها می توانند رفتار میزبان را به چند روش ممکن تغییر دهند. شاید عامل بیماری‌زا میزبان را وادار می‌کند که به گونه‌ای رفتار کند که احتمال تکثیر عامل آن را افزایش دهد، همانطور که Ophiocordipes در مورچه‌ها انجام می‌دهد. شاید تغییرات رفتاری میزبان فقط یک عارضه جانبی از احساس بیماری باشد.

به دلیل نگرانی های اخلاقی مرتبط با کارآزمایی های بالینی، مطالعه این رابطه در انسان دشوار است. در عوض، ما باید از مطالعات اپیدمیولوژیک استفاده کنیم که رفتار افراد مبتلا را با رفتار طبیعی مقایسه کند یا به مطالعات حیوانی تکیه کنیم، که البته رفتار انسان را به درستی منعکس نمی کند.

حتی در غیاب مطالعاتی که به بررسی چگونگی تغییرات رفتاری بپردازند، واضح است که برخی از دست دادن کنترل ممکن است رخ دهد. بنابراین اگرچه بعید است که ما هرگز شاهد طاعون زامبی مانند یا ویروسی باشیم که بتواند کنترل کامل اعمال انسان را به دست بگیرد، دست کم گرفتن طبیعت کار عاقلانه ای نیست. کنترل مغز یا نه، ما تحت تأثیر عوامل بیماری زا هستیم.